پیامبر گفت: اى پروردگار من! اول عبادت کدام است؟!
خدا فرمود: سکوت کردن و روزه داشتن! اى احمد! آیا مىدانى روزه چه چیز به جا مىگذارد!
پیامبر عرض کرد: نه اى پروردگار من!
خداوند فرمود:
آنچه روزه به جاى مىگذارد کم خوردن و کم گفتن و عبادت مىباشد!
دوم سکوت است و سکوت از خود حکمت به جاى مىگذارد و حکمت معرفت به جاى مىگذارد و معرفت یقین به جاى مىگذارد و هنگامى که بنده من به مقام یقین رسید، دیگر باکى ندارد که چطور روزگارش را بگذراند؛ آیا در عسر و شدت باشد و یا در یسر و آسانى. و این است مقام کسانى که به رضاى من واصل گشتهاند.
و کسى که به رضاى من عمل کند من سه صفت را همیشه ملازم با وى مىگردانم: من شکر و سپاسى را به او مىفهمانم که مخلوط با جهل و نادانى نمىباشد؛ و یاد و توجهى را که مخلوط با نسیان و فراموشى نمىگردد؛ و محبت و مودتى را که بر محبت من، محبت مخلوقات را اختیار نمىکند!
پس چون مرا دوست داشت، من هم او را دوست مىدارم و دوستى او را در دل خلائق خودم مىنهم. و چشم دل او را به مقام عظمت و جلال خودم مىگشایم و علم خاصان از خلائقم را از وى پنهان نمىدارم!
و در این حال با وى در سر و نهان، در ظلمت شب و درخشانى روز، از باطن سخن مىگویم و باب مناجاتم را بر روى وى مىگشایم و او به طورى مىشود که گفتارش با خلائق بریده مىگردد و همنشینىاش با ایشان منقطع مىشود و کلام خودم و کلام فرشتگانم را به او مىشنوایانم. و به او مىفهمانم سرى را که از مخلوقاتم پنهان داشته بودم.
تا اینکه مىفرماید:
سپس بر مىگشایم حجابها و پردههایى که فیمابین من و او بوده است. و او را به نعمت گفتارم متنعم و به لذت نظر به سوى من متلذذ مىنمایم.
تا اینکه مىفرماید:
و به طور حتم و مسلماً من سلطنت و قدرت این بندهام را برتر و عالىتر از سلطنت سلطان سلاطین و ملک الملوک قرار مىدهم؛ به طورى که تمام پادشاهان در برابر وى خرد و شکسته مىشوند، و تمام سلاطین جائر از او در ترس و دهشت مىافتند، و هر جبار عنود و لجوجى از وى مىهراسد، و تمام حیوانات وحشى درنده در برابر او را مىشوند و بدنهاى خود را براى برکت و رحمت به بدن او مىمالند؛ و من بهشت را و آنچه در بهشت وجود دارد عاشق او مىنمایم، و عقل او را مستغرق به معرفت خودم مىکنم، و من خودم به جاى عقل او مىنشینم. و سپس مرگ را براى وى آسان مىنمایم، و سکرات و حرارت و فزع آن را از او برمىدارم تا آنکه از روى شوق، به سوى بهشت روانه مىشود.
و در وقتى که ملک الموت بر روى فرود آید، به او مىگوید: خوش آمدى! بهبه خوشا به حال شما! خوشا به حال شما! خداوند مشتاق تو است!
اى ولى خدا! بدان که آن درهایى که از آنها اعمال تو به سوى آسمان بالا مىرفت بر تو گریه مىکنند؛ و محراب و مصلایت بر تو در حال گریستن مىباشند!
بنده مؤمن عارف مىگوید: من راضى هستم به رضوان خداوندى و به کرامت وى؛ و بیرون مىرود روح از بدنش همان طورى که مو از خمیر بیرون مىرود؛ و در اطراف سر او فرشتگان ایستادهاند؛ در حالتى که در دو دست هر یک از آنان یک کاسهاى پر از آب کوثر، و کاسهاى از شراب وجود دارد؛ از آنها به وى مىآشامانند تا سکرات موت و تلخى آن از میان مىرود و او را به بشارت عظیمى بشارت مىدهند و به او مىگویند: پاک و پاکیزهاى! و محل سکونت تو نیز پاک و پاکیزه مىباشد! تو بر خداوند صاحب عزت و صاحب کرامت که حبیب است و قریب، وارد شدهاى!
در این حال روح او از دست فرشتگان در پرواز مىآید؛ و در سرعتى بیشتر از سرعت بازگشت شعاع نور چشم به چشم، به سوى خدا مىرود؛ در این صورت نه دیگر حجابى وجود دارد، و نه پردهاى در میان او و خداى تعالى. و خداوند هم مشتاق اوست و مىنشیند بر کنار چشمهاى از سمت راست عرش خدا.
سپس به او گفته مىشود: اى روح! چگونه تو دنیا را ترک کردى؟ روح مىگوید: اى خداى من! واى سید و آقاى من! سوگند به مقام عزت و جلالت که من هیچ علمى و توجهى به دنیا ندارم و از هنگامى که مرا آفریدى تا الان من متوجه تو و نگران به سوى تو بودم!
خداوند مىفرماید: راست گفتى! تو با جسمت و پیکرت در دنیا بودى و با روح و جانت با من بودى! بنابراین تو در برابر دیدگان من هستى! من از پنهان و از آشکارت خبر دارم! بپرس از من هرچه مىخواهى که من به تو اعطا مىکنم، و خواهش کن از من که من تو را گرامى مىدارم! این است بهشت من! با آرامش در آن سیر کن و گام بردار! و این است عهد و امان من! در آن سکونت گزین!
روح عرض مىکند: اى خداى من! تو خودت را به من شناسانیدى و من به واسطه عرفان به ذات تو از جمیع آفریدگانت بىنیاز شدم! سوگند به مقام عزت و جلالت اگر رضاى تو در آن باشد که من پارهپاره گردم و یا هفتاد مرتبه با شدیدترین قسمى که مردم را بدان مىکشند مرا بکشند، تحقیقاً رضاى تو محبوبتر مىباشد نزد من!
تا اینکه مىگوید:
خداوند عزوجل مىفرماید: سوگند به مقام عزت و جلالم مىخورم که من در هیچ وقتى از اوقات میان خودم و میان تو را حاجب قرار نمىدهم؛ تا در هر وقت که دلت بخواهم بر من وارد شوى؛ و این است روش و منهاج من راجع به اولیاى من!
بر گرفته از رساله لقاءالله؛اثر گرانقدر عارف واصل،میرزا جواد آقا ملکی تبریزی(ره)
اللهم الرزقنا توفیق الطاعه
بحرمه محمد و آله الطاهرین
صلواتک علیهم اجمعین و عجل فرجهم