عابدان بی بصیرت
امروزه مذهبی به نام خارجیگری درجهان وجودندارد،
ولی ابن ملجم قاتل اسوه عدالت امیرالمومنین امام علی علیه السلام، یکی ازخوارج بود.
پس برمالازم است که با ماهیت وتفکراین مذهب آشناباشیم.
مذهب خوارج هرچندمنقرض شده اما روحاً نمرده است.
علت اینکه بعدازرحلت پیامبرمسلمانان به دوفرقه تقسیم شدند چه بود؟
این انشعاب ازآنجابوجودآمدکه یک دسته که اکثریت هم بودندفقط ظاهررامینگریستندوبینش عمیق ووسیعی ازدین نداشتند ظاهررامیدیدندوهمه جاحمل به صحت میکردند.
درظاهرعده ای ازبزرگان صحابه وسابقه دارهای اسلام رامید یند که راهی رارفته اندومیگفتندنمیتوان گفت که اشتباه کرده اند.
ولی دسته دیگراصول دین رابرشخصیتها ارجح میدانستندودرواقع اصول وحقایق برآنهاحکومت میکردنه اشخاص وشخصیتها،واین روح تشیع است.
مردی ازصحابه حضرت علی درجنگ جمل سخت درتردید افتادخدمت حضرت رسیدوپرسید:آیاممکن است طلحه وزبیروعایشه برباطل اجتماع کنند؟
(چراکه ازبزرگان صحابه پیامبربودندوسوابق درخشانی درتاریخ اسلام داشتند.)
علی درجواب سخنی داردکه دکترطه حسین دانشمندمصری میگوید"بعدازآنکه وحی خاموش گشت وندای آسمانی منقطع شدسخنی به این بزرگی شنیده نشده است"(علی وبنوه ص 40)
حضرت فرمودند:
"سرت کلاه رفته وحقیقت برتواشتباه شده حق وباطل راباقدروشخصیت افرادنمیتوان شناخت.اشخاص نبایدمعیارحق وباطل قراربگیرند.این حق وباطل است که بایدمقیاس اشخاص وشخصیت آنهاباشد"
خوارج هم افرادی بودندکه به احکام اسلامی وظواهردینی سخت پایبندبودندواتفاقایکی ازبرجستگیهای تاریخ زندگی حضرت علی این بودکه برروی این چنین افرادظاهرالصلاح وعابدمسلکی شمشیرکشید.
این اقدام سبب شد که امروزه داستان خوارج یکی ازآموزنده ترین درسهای تاریخ تشیع باشدحضرت علی خودشان درتعریف اهمیت این امرچنین میفرمایند:
"چشم این فتنه رامن درآوردم غیرازمن احدی جرات چنین کاری رانداشت "
حضرت به مافهماندکه این جمعیتی که پیشانیشان ازکثرت عبادت پینه بسته درواقع دینداریشان سدراه اسلام است درحالی که خودشان گمان میکنندبه نفع اسلام کارمیکنندوازاسلام فقط پوسته راچسبیده اندومغزرارهاکرده اند.
خطرجهالت این افرادبیشترازاین جهت است که ابزاروآلت دست زیرکهاقرارمیگیرند
وسدراه مصالح اسلام قرارمیگیرند.
همیشه منافقین، مقدسان احمق راابزاری برای ضربه زدن به دین قرارمیدهند.
حضرت درخطبه 125نهج البلاغه دراین باره میفرمایند:"شمابدترین مردم هستید.شماتیرهایی هستیددردست شیطان که بوسیله شمامردم رادرحیرت وتردید وگمراهی می افکند"
پیکارعلی باخوارج درواقع پیکاربایک اندیشه وفکراست نه پیکارباافراد.
لزوم پیکاربانفاق
مشکلترین مبارزه هامبارزه بانفاق است چون مبارزه بازیرکهایی است که احمقهاراوسیله قرارمیدهند.
حضرت علی درنامه27نهج البلاغه میفرمایند:"پیغمبربه من گفت من برامتم ازمومن ومشرک نمیترسم ولکن ازمنافق دل دانازبان میترسم که آنچه راشمامیپسندیدمیگویدوآنچه راناشایست میدانیدرهامیکند"
خداوندا به عظمت مولودکعبه
عیدی مارادراین ایام بصیرت دردین قراربده
آمین
اللهم اجعلنامن انصارالمهدی(عج)
*برای آشنایی بیشترباناکثین وقاسطین ومارقین به ادامه مطلب مراجعه کنید.
ناکثین قاسطین ومارقین |
|
امام علی (ع) زمانی که با اصرار مردم زمام امور را به دست گرفت، اساس حکومت خویش را بر عدالت اجتماعی و اصلاحات سیاسی استوار ساخت.
از این رو ایشان تمامی ثروت های نامشروع را به بیت المال بازگرداند و افراد ناصالح و بی کفایت را از مسئولیت های حکومتی برکنار کرد. با چنین عملکردی، مال اندوزان و قدرت طلبان که موقعیت اجتماعی خود را در خطر می دیدند و نیز امام علی (ع) را حاضر به سازش نمی دیدند، در جبهه دشمنان حکومت علوی قرار گرفتند.
مخالفان امام علی(ع) را می توان در سه گروه عمده زیر دسته بندی کرد:
1- ناکثین یا پیمان شکنان: هسته مرکزی این گروه طلحه و زبیر بودند که با سپاهی عظیم جنگ جمل را به راه انداختند. سرانجام، این جنگ به سود امام علی (ع) خاتمه یافت.
2- قاسطین یا دین گریزان: سردسته این گروه، معاویه فاسق بود که در جنگ صفین با حیله حکمیت، خود را از شکست قطعی رهانید.
3- مارقین یا سرکشان: شعله های فتنه این مقدسان نادان نیز با تدبیر امام(ع) و طی جنگ نهروان فرونشست.
روی بر تافتن مردم از امام علی (ع) که بخشی از واقعیت تلخ تاریخ اسلام می باشد یکی از عوامل تحریف و تبدیل سنت نبوی است که آثار آن تا امروز ادامه دارد.
الگوی انقلاب ما حکومت امیرمؤمنان علی (ع) است بر این اساس بی تردید حوادثی مانند جمل، صفین و نهروان آن را تهدید می کند. آشنایی با ریشه ها و عومل رشد این پدیده ها می تواند در پیشگیری از تحقق یا برخورد درست و قاطع با آن ها مفید باشد و پایداری و بالندگی انقلاب اسلامی را تضمین کند.
میدانیم که علی علیه السلام پیوسته دردوران خلافت خلفاء ازبیان این مطلب که خلافت حق مطلق اوست خودداری نمیکرد ودرعین حال میبینیم بعدازکشته شدن عثمان وقتی مردم به علی علیه السلام روآوردندوازاوخواستندکه زمام اموررابدست بگیردایبشان فرمودند:"مرارهاکنیدوبرویددنبال کس دیگر"
بعدامام علت امتناع خودشان راتوضیح میدهند:که اوضاع آشفته است ویک آینده آشفته تردربرابرماست وبعدامام میفرمایند:
افقهارامه گرفته است،شاهراه به صورت کوره راه درآمده وناشناخته است ومردم دیگرشاهراه راتشخیص نمیدهندودرآخربامردم اتمام حجت میکندکه اگرمن زمام خلافت رابدست گیرم آنچنان رفتارمیکنم که خودم میدانم نه آنگونه که شمامیخواهید.
امام حکومت خویش را براساس عدالت اجتماعی استوار ساخت و در نخستین گام، تمام امتیازها و بخشش های بی حساب از بیت المال را لغو کرد
حضرت، در گام بعدی به اصلاحات سیاسی روی آورد و تمام عناصر ناصالح و بی کفایت را از مسؤولیت های حکومتی بر کنار ساخت. این عملکرد حضرت و استمرار آن بر گروهی گران آمد و به شکل گیری واکنش های منفی آشکار انجامید.
سران ثروتمندان که منافع شخصی و موقعیت اجتماعی خویش را در خطر دیدند، نزد حضرت شتافتند و گفت و گوهای طولانی انجام دادند. وقتی از تغییر سیاست امام نومید شدند، پرچم مخالفت برافراشتند و با شایعه پراکنی و سامان دادن جنگ روانی مردم را به نقض بیعت فراخواندند.
حضرت ـ بی آن که تردید به دل راه دهد ـ در مسیر الهی اش استوار ماند و از آینده شوم و خطرناک مخالفان سخن گفت.
امام (ع) در برابر امواج سهمگین شایعات و تحریک به مسجد شتافت و به روشنگری پرداخت.
برترین مردم نزد خدا کسی است که بهتر اطاعتش کند، به سنت پیامبرش بهتر و بیش تر پایبند باشد و کتاب خدا (قرآن) را بهتر احیا کند. ما هیچ کس را برتر از دیگری نمی شماریم، مگر به طاعت و تقوی. این قرآن است که در برابر ما است و این سیره پیغمبر است که همه می دانیم بر مبنای عدالت و مساوات بود. (درستی این مسیر) بر هیچ کس پوشیده نیست، جز آن که در پی غرض ورزی و دشمنی است، که آن مطلب دیگری است.
سپس حضرت آیه زیر را تلاوت کرد:
یا ایهاالناس انا خلقناکم من ذکر و انثی و جعلناکم شعوبا و قبائل لتعارفوا ان اکرمکم عنداللهاتقیکم.
الف) ناکثین (پیمان شکنان)
حضرت علی (ع) در نخستین روزهای حکومتش، با این پدیده شوم روبه رو شد و پس از انجام دادن تمام مقدمات بازدارنده و خیرخواهانه ناگزیربه نبرد با آن ها تن داد. این نبرد ویژگی هایی منحصر به فرد داشت. مسلمان بودن دو طرف و حضور بزرگان صحابه در هر دو جبهه سبب شد شبهاتی درمردم پدید آمد. حضرت این ویژگی را به مردم بصره تذکره داد وفرمود:
... لکنا اءنّما اصبحنا نقابل اخواننا فی الاسلام علی ما دخل فیه من الزیغ والاءعوجاج و الشبهه و التأویل...؛ ما با برادران دینی مان به خاطر آن چیزهایی که در امت اسلامی پدید آمد، یعنی بدگمانی، اعوجاج و کژاندیشی، شبهه در دین و تأویل و تفسیر ظاهری قرآن می جنگیم.
عوامل انحراف ناکثین
عامل اصلی شکل گیری این گروه دنیاخواهی و مقام جویی بود. حضرت امیر(ع) در اشاره بدین واقعیت می فرماید:
کل واحد منهما یرجوالامر له و یعطفه علیه دون صاحبه، لا یمتّان الی اللهبحبل...؛ هر یک از آن ها (طلحه و زبیر)، امید حکومت دارد، دیده به آن دوخته، رفیق خود را از آن بی بهره می داند. آن دو نه به رشته الاهی چنگ زدند و نه با وسیله ای به خدا روی آوردند. هر کدام بار کینه رفیق خود را بر دوش می کشد که به زودی پرده از آن کنار خواهد رفت. به خدا سوگند، اگر به آنچه می خواهند برسند، یکدیگر را از پای درمی آورند. اکنون گروهی سرکش و نافرمان به پاخاسته اند (ناکثین). پس خداجویان حسابگر کجایند؟
طلحه و زبیر چنان اعتقاد داشتند که، به دلیل حضورشان در جنگ های بسیار و پشتیبانی شان از اسلام، باید از خوان حکومت بهره مند شوند. امام این آرزوی آن ها را به یأس تبدیل کرد، در برابر فزون خواهی شان ایستاده و چون شمشیر برکشیدند، برای مبارزه با آن ها سپاهی در خور فراهم آورد
ب) قاسطین
حضرت همواره به احیای سیره پیامبر اکرم می اندیشید و می کوشید قدرت گردنکشانی چون معاویه و یارانش را در هم شکند. بر این اساس، در روزهای نخست حکومتش بر آن شد معاویه را از مقام استانداری شام عزل کند؛ ولی جنگ جمل وی را از این کار باز داشت. اینک که از جنگ جمل فارغ شده بود، در جهت گردآوری سپاه و مقابله با معاویه کوشید. امام برای این کار دو دلیل عمده داشت:
1. معاویه و دیگر والیان عثمان، مهم ترین عامل شورش مردم علیه حکومت عثمان بودند، مسلمانان از دیرباز در آرزوی بر کناری آن ها به سرمی بردند. عزل معاویه اجابت خواسته های مردم است.
2. حضور معاویه در مسند استانداری شام و سکوت امام، تأیید مدیریت او را می نمایاند. ممکن بود معاویه از همین حربه بهره گیرد و علیه دولت مرکزی قیام کند.
بنابراین، عدم بیعت معاویه با حضرت و لشکرکشی علیه امام، به بهانه خونخواهی عثمان، از دلایل عمده جنگ صفین است. معاویه خود از کسانی بود که به در خواست کمک عثمان توجه نکرد و او را تنها نهاد تا به قتل رسد.
پس از قتل خلیفه و حکومت علوی، معاویه می دانست امام به زودی او را از کرسی آرزوهایش پایین خواهد کشید. بدین جهت، کشته شدن عثمان را بهانه قرار داد و با بزرگ کردن آن و به راه انداختن، تبلیغات بسیار، مردم شام را برای انتقام آماده ساخت.
امام فرمود:
آیا خون عثمان را از من مطالبه می کنند؟ آیا من بیش از همه طالب خون عثمان نیستم؟ خدایا، در برابر توبی گناهی ام را در مسأله خون عثمان اعلام می کنم.
آنگاه ادعاهای دروغین معاویه را چنین پاسخ گفت:
از علی بن ابی طالب به معاویه بن صخر
نامه کسی به من رسید که بصیرتی ندارد تا از آن هدایت جوید و رهبری نیست که رهنمایی اش کند، هوایش او را فراخواند. وی دعوت نفس را پذیرفت و زمامش را کشید و او به دنبال هوای خود روان شد. پنداشتی که لغزش من درباره عثمان بیعت مرا بر تو باطل کرده است... من فرمان (قتل او را) ندادم که گناه فرمان دهنده بر من لازم آید و نیز من او را نکشتم که مستوجب قصاص قاتل باشم... اما این که گفته ای «قاتل عثمان را به ما سپار» تو را با عثمان چه نسبتی است؟ چه تو مردی از بنی امیه هستی و پسران عثمان بدین امر شایسته ترند....
? مارقین (خوارج).
این گروه را باید فرزند نبرد صفین دانست. اینان، پس از تحمیل حکمیت به حضرت علی (ع) و نیرنگ عمروعاص، انگشت ندامت به دندان گرفتند و ازامام خواستند، با نقض حکمیت، به نبرد روی آورد. امام خواست آن ها را نپذیرفت و بر حکمیت وفادار ماند. آنچه در خصوص خوارج گفتنی می نماید، ناخشنودی آن ها از سلطه شام بر عراق است؛ مخالفت با نتیجه حکمیت نیز در این امر ریشه دارد. آن ها سرانجام چنان اندیشیدند که عمروعاص و علی و معاویه اساس همه مفاسد دین و جامعه اند. و باید به دلیل گناهانشان کشته شوند. عجیب است که خوارج به اشتباه خود در حادثه حکمیت پی بردند؛ ولی از تحلیل عامل اصلی اشتباه ناتوان بودند. آنان نمی توانستند به اشتباه خود در پذیرش فریب معاویه و عمروعاص و تعیین داور اعتراف کنند.
امام علی (ع) سیمای خوارج را چنین می نمایاند:
فان ابیتم ال ان تزعموا انّی اخطات و ضللت فلم تضلّلون عامه امه محمدبضلالی و تاخذونهم بخطئی... فانّها حکّم الحکمان لیحییان ما احیاالقرآن و یمتیاما امات القرآن؛ اگر می پندارید من خطا کردم و گمراه شدم، پس چرا همه امت محمد را به گمراهی من گمراه می دانید و خطای مرا به حساب آن ها می گذارید.... اگر به آن دو نفر (ابوموسی و عمروعاص) رای به داوری داده شد، تنها برای این بود که آنچه قرآن زنده کرد زنده سازند و آنچه قرآن مرده خواهد، بمیرانند... من شرّی به راه نینداختم و شما را درباره سرنوشت تان نفریفتم و چیزی را بر شما مشتبه نساختم.
آنچه در سیمای خوارج به خوبی قابل مشاهده است، نادانی آن ها است؛ نادانی ای که در سایه آن فریب خوردند و با مشاهده نیزه های آراسته به قرآن در تردید فرو رفتند. امام به آن ها فرمود:
ثم انتم شرارالناس و من رمی به الشیطان مرامیه و ضرب به یتهه... انتم معاشر اخفّاءُ الهام. سفهاء الاحلام...؛ شما بدترین مردم هستید. شما نیروهایی در دست شیطانید که از وجود پلید شما برای ضربه زدن نشانه خود استفاده می کند و به وسیله شما مردم را در حیرت و تردید و گمراهی می افکند.... شما گروهی سبک مغز و کم خرد و نادانید.( نهج البلاغه، خطبه 36 و 127.)
با تدبیر نظامی امام، پس از دو ساعت، جنگ پایان یافت. و در این نبرد تنها شماری بسیار اندک از خوارج گریختند.
نتیجه همان شد که امام پیش از شروع جنگ، پیش بینی فرموده بود: «به خداسوگند، ده کس از آنان از مرگ نرهد و از شما ده تن بیش تر کشته نشود»(خطبه 59 .نهج البلاغه)
آنچه در این حادثه مهم و قابل توجه می نماید، آن است که امام عبادت، زهد، قیافه های حق به جانب و جامعه های ژنده خوارج را نادیده گرفت؛ همه را از دم تیغ گذراند وفرمود:
فانا فقأت عین الفتنه و لم یکن لیجترء علیها احد غیری بعد ان ماج غیهبها و اشتد کلبها؛ من چشم این فتنه را در آوردم. جز من هیچ کس جرأت چنین کاری نداشت. پس از آن که موج تاریکی و شبهه ناکی اش بالاگرفته بود و "هاری "اش فزونی یافته بود.
آری کسی جز حضرت علی (ع) و بصیرت و ایمان نافذش نمی توانست برروی نادانان مقدس شمشیر بکشد و خطرشان برطرف سازد.
برگرفته ازکتاب قاسطین، مارقین و ناکثین / محمد مهدی بهاروند
اللهم اجعلنامن انصارالمهدی(عج)